به سرم هوس اعتماد دوباره میزند
خنجر خیانتی را که پشتم فرو رفته
درمیاورم و می بوسمش...
صیقلی عاشقانه! اندکی نمک به رویش
نوازشش کرده و دوباره بر سرجایش می گذارم
از قول من به آن نامرد بگویید
خیالش تخت من دیوانه هنوز به خنجرش هم وفادارم...
دیشب تا صبح...دستانم دنبال دستانت
کودکانه گریست...
تو را بهانه میکرد...دیشب تا خود صبح آغوشم
برای آغوشت بغض کرد،ساده بگویم...دیشب دلم بی پروا،
هوای نبودنت را میکرد،
هوای آغوشت را...
اینجـــا بـﮧ مـَرز بـے تـَفـاوُتـے هـا رسیـבه ام
בلـَــم را בیگــر هیـــچ نمـے لرزانــב!!
בر مـَـטּ دلهـُــره….
בر مـَـטּ تـــرس….
בر مـَـטּ "احســآس مُــرבه است" !!
ایـטּ روزهـآ بــے خـیـآل خیـالـَم شـُבه ام
مـُنتظرَم בنــیـا تـَمـام شـَوב...
گفته بودم میکشمتــــــ آخر ...
امروز ... دم غروبـــــ ..... ...وقتـــــ اذان ....
دلم را با اشکـــــ آبـــــ دادم ...
رو به قبله خواباندمش ..
یکـــ ... دو ... سه ...
تمام شد ......
دیگر بهانه اتـــــــ را نمی گیرد !
چه سخت است ...
تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی ،
و دل سپردن به قبرستان جدایی ،
وقتی که میدانی پنج شنبه ای نیست ،
تا رهگذری ،
بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند…